صبح سهشنبه 10 مهر، جنبوجوش در ميدان فرودسي تهران فراوان است. لشگر افراد دو دل به هر سو سرك ميكشد. بسياري از اين افراد در يك تناقض بزرگ گير كردهاند، از طرفي با گلهمندي از بالا رفتن قيمتها خواهان تعديل آن هستند و از سوي ديگر هر يك اندوختهاي از ارز، به ويژه دلار و يورو دارند و خواهان فروختن آن به بالاترين قيمتها هستند.
آنها از يك سوي ميخواهند قيمتها، حتي قيمت ارز كاهش يابد اما از طرفي مايلاند تا زماني كه ارز خود را نفروختهاند قيمت آن بالا برورد.
اين سرگشتگي در چهره بسياري از آنها ديده ميشود. به مانند ماهيهاي كوچك اقيانوس كه از ترس حمله كوسهها گرد هم جمع ميشوند تا نيرو بگيرند، به صورت موج از اين سوي به آن سوي ميروند. به محض اينكه يك نفر پاي معامله ميايستد، همگي گرد او جمع ميشوند تا واقعيت و سرانجام معامله را ببينند.
در اين ميان اما رفتار تعدادي از دلالها حاكي از لحظات دلهرهآوري است كه در آن قرار دارند. اين دلالها كه غالبا كارگزار دلالان بزرگتر هستند و از اين معاملات چندان سودي نميبرند، به شدت بيم آن دارند كه قيمتها پايين بيايد. بنابراين بر خلاف روزهاي عادي كه مردم را به خريد يا فروش ارز ترغيب ميكردند، آنها با صحبتهاي خود به دنبال انصراف آنها از معامله هستند. آنها معمولا در مواجهه با كسي كه خواهان فروش است ميگويند؛ "الان نفروش، قيمتاش بالاتر ميرود". اما يكي از آنها در پاسخ يك فروشند كه گفت؛ "خب اگه ميدوني قيمتش بالاتر ميره پس چرا خودت نميخري از من"، چارهاي جز سكوت نداشت.
نظر شما